زن در آثار فرشچیان نماد زیبایی، زندگی و زایش / مسجد جامعی: فرشچیان ۳۰ سال در نیویورک زندگی کرد اما چگونه؟ / حکیم هنرهای ایرانی – اسلامی
گروه اندیشه: درگذشت فرشچیان برای عالم هنر ضایعه ای سنگین بود. پیش از این مطلبی از عطاءالله مهاجرانی در باره او از نظرتان گذشت. این بار احمد مسجد جامعی یادداشتی به مناسبت درگذشت این مرد فرهیخته و...
گروه اندیشه: درگذشت فرشچیان برای عالم هنر ضایعه ای سنگین بود. پیش از این مطلبی از عطاءالله مهاجرانی در باره او از نظرتان گذشت. این بار احمد مسجد جامعی یادداشتی به مناسبت درگذشت این مرد فرهیخته و فرزند راستین ایران زمین در روزنامه اعتماد نوشته است. مسجدجامعی ابتدا به ستایش و تجلیل و تحلیل شخصیت و هنر محمود فرشچیان، هنرمند بزرگ ایرانی، میپردازد. سپس فرشچیان را نه تنها یک هنرمند، بلکه یک “حکیم” میداند که توانسته سنت و مدرنیته، هویت ایرانی و روح اسلامی را در آثار خود تلفیق کند. نویسنده با تأکید بر این که کلمه “استاد” برای توصیف فرشچیان کافی نیست، او را به دلیل تواضع و صفای باطنی، کمگویی، و ارتباط عمیق با مردم و فرهنگ ایرانی ستایش میکند. مسجدجامعی خاطرنشان میکند که فرشچیان با وجود زندگی طولانی در خارج از ایران، همچنان عمیقاً به ریشههای خود وفادار مانده و مدافع سرسخت هویت ایرانی بوده است. در ادامه، نویسنده به تحلیل آثار فرشچیان میپردازد و ابعاد مختلف هنر او را شرح میدهد. او بیان میکند که فرشچیان، هنر مینیاتور را از وابستگی به متن رها کرده و به آن استقلال بخشیده است. او با الهام از فرهنگ کهن و باورهای عمیق، توانسته مفاهیم مدرن و انتزاعی را در آثار خود جای دهد. همچنین، توانایی فرشچیان در تلفیق هنرهای مختلف (از طراحی و خطاطی تا ریاضی و هندسه) در آثاری مانند طراحی ضریح، او را به یک “حکیم” تبدیل کرده است که هم در حوزه نظری و هم عملی هنر، صاحب سبک و نظر است. این یادداشت در زیر از نظرتان می گذرد:
****
آقای فرشچیان! گفتم استاد فرشچیان؟!!
ببخشید! اجازه بدهید بگویم آقای فرشچیان؛ واقعا کلمه «استاد» چیزی بر ایشان اضافه نمیکند! ما هیچ وقت نمیگوییم استاد سعدی، استاد حافظ، استاد میرعماد؛ بلکه میگوییم حافظ، سعدی، میرعماد و… از این رو من هم میگویم آقای فرشچیان. البته وجوه دیگری هم دارد که میگویم آقای فرشچیان. ایشان بسیار متواضع و مبادی آداب است. بسیار نیکنفس و دریادل. صفایی که در آثار ایشان میبینیم ناشی از صفای روحشان است. نوعی سکوت هم در رفتار و اعمال ایشان هست؛ کم حرف میزند. این هم شاید از توجه به درون باشد. در آثار و نقاشیهایش هم گزیدهگو است. حتی در نامههای شخصی هم که برای افراد میفرستد این حس متفاوت را القا میکند.
بگذارید برای اینکه فهم خودم را از ایشان بگویم به نکتهای اشاره کنم. فرشچیان حدود سی سال است خارج از ایران زندگی میکند؛ در شهری نزدیک نیویورک، مرکز هنر نوین جهان در زمینههای تئاتر و تجسمی و موسیقی و… مهمترین آثار هنری مدرن و غیرمدرن در آنجا ارایه و خریدوفروش میشود. در عین حال که فرشچیان سی سال است آنجا زندگی میکند، وقتی ایشان را میبینید احساس میکنید در سبزه میدان اصفهان زندگی میکند، توی میدان کهنه اصفهان عمر گذرانده است، خیابان عبدالرزاق اصفهان سکنی گزیده یا کنار مسجد جامع رفتوآمد دارد. رفتار و لهجه و دلبستگی و علایق او، همه و همه روایت منحصربهفردی از شخصیتش ارایه میدهد.
اگرچه ما شخصیتهای بزرگ بسیاری داریم که ایرانیاند و در کشور دیگری زندگی میکنند، اما نسبتی که فرشچیان با ایران و روح ایرانی و هویت و فرهنگ و آیین ایرانی برقرار کرده، بینظیر است. من واقعا در کسی ندیدم این میزان از نزدیکی در عین دوری را. فرشچیان هر جا که بوده مدافع هویت ایرانی با تمام ابعادش بوده است. الان ما در این جمع، به یک زاویه از آثار ایشان توجه میکنیم؛ بررسی و ارزیابی هنرنمایی ایشان با ساعتها وقتگذاری و دقت در طرحها، رنگها و… مثلا از آقای محمود دولتآبادی پرسیدم: «چیش جذابه؟» گفت: «رقص قلمش.» گفتم: چون رقص فکر او است، رقص ذهن او است، رقص حضور او است. اما این تنها یک جلوه از شخصیت و هنرش را نشان میدهد.
فرشچیان تنها برای اصحاب فرهنگ و هنر، خاص نیست. تنها مورد توجه نخبگان و صاحبنظران و نظریهپردازان نیست. فرشچیان مربوط به همه مردم ایران و سرزمین ایران است. شاهد مثالش هم در کوچه و بازار و دسته و هیات است. همه جا تصویری از تابلوی فرشچیان چشم را مینوازد. یعنی او و آثارش با توده مردم ارتباط برقرار میکند. علتش هم این است که مردم را عوام نمیداند، بلکه با مردم ایران، مردم این سرزمین، این فرهنگ و این تاریخ و تمدن سروکار دارد و این نکته ویژه آثار فرشچیان است. یعنی هنرمند همان میزان که در میان نخبگان حضور دارد؛ در بین عموم مردم هم هست، چون برای تمام مردم و هنر ایران احترام قائل است.
در سفری که برای برگزاری نخستین و البته آخرین هفته فرهنگی ایران در عربستان سعودی داشتم، کتاب فرشچیان را با خودمان برده بودیم. کتاب را دیده و از تصاویر آن تعجب کرده بودند که چگونه در ایران چنین کتابی مجوز انتشار میگیرد. به تصویر درآوردن جلوههای هنری داستانهای عاشقانه ادبیات فارسی که فهم آن مطالب برای مذهب ظاهربین آنها ممکن نبود، چنانکه تصاویر حجمی این آثار را بت میپنداشتند و غافل از اینکه ایرانیان در تاریخ چند هزار ساله خود هیچگاه بت نمیپرستیدند. در آثار آقای فرشچیان زن به عنوان نماد زایش، زندگی و زیبایی بسیار تکرار شده و در کنار آن پرندگان و درختان و گلها و آهوان بارها آمده است. فرشچیان از دیو و دد هم غافل نیست که در فرهنگ کهن در شکل انسان – حیوان ظاهر میشود و ویژگیهای منفی را در نسبت با حیوانات گوناگون بیان میکند. فرشچیان، نهتنها میراث و سنت ایرانی را حفظ کرد، بلکه این سنت را بسط داد و امروزیش کرد.
تابلوی هستی او نقطهای هست، شمسه در شمسه. روایت دیگری از گنبد مسجد شیخ لطفالله که از یک نقطه آغاز و تکثیر میشود و روایت وحدت در کثرت است. اما کاملا یک اثر مدرن و تجریدی است یا در تابلوی او خواهد آمد فقط یک پا میبینید، یک هنر تجریدی و کاملا مینیمال که با هنر مدرن آمیخته شده و یک مفهوم کهن ایرانی را بیان میکند. مفهومی که در دل همه فرهنگ ایران بهگونهای روایت میشود و همه با آن ارتباط برقرار میکنند. همانطور که میبینید فرشچیان عصر عاشورا را میکشد با آن اسبی که در نگاه زیباییشناسی یگانه است و بارها تحسین هنرمندان بزرگ را به دنبال داشته است.
آثار مینیاتوری که جنبه عاشقانه دارد، میکشد. اصلا در مینیاتور تصرف میکند و به آنکه بهطور سنتی در خدمت متن بود، استقلال میبخشد و با شکاندن قاب تصویر و آوردن آن در خدمت متن ابتکاری دیگر خرج میدهد؛ انگار که مکتب قهوهخانه و مینیاتور و نقاشی و حتی نوعی کوبیسم به هم آمیخته شده تا آثار این هنرمند بزرگ خلق شود. وگرنه مگر در مینیاتور اصلا چنین چیزهایی را داریم؟ مگر تراژدی و حماسه داریم که بشود عصر عاشورا؟ اما او این کار را میکند. از هنر جدید و ظرفیتهای جدید بهره میگیرد و در عین حال در سنتها و باورهای عمیق ریشه دارد. یکبار در محضرشان در کاخ سعدآباد، تابلوی حضرت علیاصغر را رونمایی کردیم. سفارش آن را به استادشان میرزا آقای امامی ارجاع میدادند. آقای امامی شخصیت برجستهای بود.
وقتی کتابی از آثار ایشان تهیه و منتشر کردیم آقای فرشچیان بسیار خوشحال شدند و گفتند در حسرت یک گل و مرغ از استادم هستم. اما این نگاه با روایت آقای فرشچیان تفاوت داشت و چقدر روایتهای ایشان منحصربهفرد و لطیفند. آقای فرشچیان فضای عمومی جامعه را نادیده نمیگیرد و به آن بیاحترامی و بیاعتنایی نمیکند، اما نگاه خودش را دارد. مثلا درباره تابلوی حضرت عباس به ایشان گفتم: «حضرت از روی زین به زمین افتاد.» گفت: «دلم نیامد. هر چی فکر کردم دلم نیامد حضرت عباس از زین به زمین بیفتد.» میدانید ایرانیان چه نسبت و رابطهای با حضرت عباس دارند.
اما او در اینجا روایت خودش را دارد و خاطرهای را که همواره در ذهن مردم است به شیوه و سبک دیگری متذکر میشود. لباس حضرت در این تصاویر بسیار فاخر است و تیرهای رها شده گویی به بدن این پهلوان روئینتن چندان کارگر نمیافتد. فرشچیان ذوق و سلیقه شخصی خود را به خورد مخاطب نمیدهد، بلکه ذوق و سلیقه مخاطب را ارتقا میدهد. میتوان گفت نقاشیهای ایشان در حوزه هنر دینی، منشا یک تحول و ارتقای سطح نگاه و نگارگری و هنرپردازی شده است و این را به وضوح در قیاس با آنچه در گذشته ارایه میشد، میتوان دریافت و باز میتوان گفت که فرشچیان یک چهره متمایز و متفاوت است؛ چهرهای درخشان نهتنها میان صاحبنظران و نظریهپردازان و هنرمندان، بلکه در بین همه مردم.
اگرچه در ابتدا گفتم به آقای فرشچیان استاد نگوییم و استادی چیزی بر ایشان نمیافزاید، اما این نکته را هم اضافه میکنم که ایشان استاد یک رشته نیست؛ معلم رشتههای مختلف است و این توان را دارد که سنت و فرهنگ ایرانی که هنری ترکیبی است، گسترش دهد. تخت جمشید را تصور کنید. بخشی از هنر تخت جمشید لوتوس است. منشا لوتوس کجاست؟ شبه قاره. بخشی از این هنر هماست؛ منشا؟ در هنر مصر. بخشی از هنر بابل است. سرستونها از هنر یونان است، اما وقتی همه اینها ترکیب شد، ترکیبش ایرانی است. روحش ایرانی است. در حکمت هم چنین است؛ شاید پیشینیان از یونان گرفتند، اما ترکیب نویی ارایه دادند. آقای فرشچیان هم حقیقتا در هنر این کار را کرده است.
تکتک اینها هنری مجزاست که ترکیب و تبدیل به اثری ایرانی شده. از این جهت در حوزه هنرهای ایرانی، ملی، سنتی و آیینی چهره منحصربهفرد و معلم بسیاری از هنرهاست. مثال دیگرش همین طرح ضریح، جایی که فرشچیان دست میگذارد و ضریح را میسازد، جایی است که میلیونها نفر آرزو دارند دست بگذارند و حرم را لمس کنند. این، کار یک هنر نیست؛ بیش از ده هنر باید تا چنین ضریحی ساخته شود. اول حجم، بعد ریاضی و هندسه، سپس آرایههای شکل و معنا، در دل اینها خط و خوشنویسی و طراحی و مینا و هنرهای مربوط به فولاد و طلا و نقره و… همه اینها باید به کار گرفته شود و در ترکیب درستی فراهم آید تا چنین اثر فاخری پرداخته شود. هنرهایی که کمکم در حال فراموشی است و چهرههای برجسته در آنها کمتر دیده میشود.
فرشچیان در همه این رشتهها تسط دارد و میتواند همه اینها را کنار هم بچیند. در حقیقت هنر را کارگردانی کند تا یک اثر خلق شود. به واقع ایشان به فنون مختلف آگاه است و استادالاساتید. ما معمولا به کسانی که در حوزههای مختلف استادی دارند، حکیم میگوییم. فرشچیان حکیم هنرهای ایرانی است. هم حکمت نظری دارد و هم حکمت عملی. حکمت عملی که معلوم شد ولی آیا بدون حکمت نظری میتوانیم چنین پرمعنا توصیف کنیم! میتوانیم تابلوی هستی را اینطور بسط دهیم! گاهی فکر میکنم در همه آثاری که در تاریخ ما وجود دارد آیا کسی برای مقدمه شاهنامه فردوسی با این عظمت که خلقت و هستی را بیان میکند و با نسخههای مختلف که در دوران تیموری و صفوی و دیگر ادوار طراحی و تصویر شده، کسی این بخش را تصویرگری کرده؟
کاش تصویرگری مقدمه شاهنامه را به دست فرشچیان داشتیم! خب اگر از این زاویه نگاه کنیم، فرشچیان هم در حکمت نظری و به گواهی آثارش هم در حکمت عملی صاحب ذوق و نظر و سبک است. از این جهت میتوان گفت ایشان در حوزه هنر معاصر ایران، در رشتههای هنرهای ایرانی، چه سنتی و چه ملی و چه آیینی، استاد برجسته و فرزانهای است و در رشتههای مختلف تسلط دارد و میتوان ایشان را حکیم هنرهای ایرانی – اسلامی نامید.
روحش شاد.
۲۱۶۲۱۶
بدون نظر! اولین نفر باشید