فراستخواه و تعارض های پرهزینه نظریه بازرگان/ انسان مرکزی خطرناکترین آفت بشر در نگاه بازرگان؛الهیات غیر لیبرال/ بازرگان از پدران روشنفکری دینی
گروه اندیشه: دکتر مقصود فراستخواه مؤسس و دبیر علمی میز آینده پژوهی آموزش عالی در مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی است. او نظریه کنشگری مرزی را مطرح کرده که برای پیشبرد اصلاحات در ایران یک نظریه...
گروه اندیشه: دکتر مقصود فراستخواه مؤسس و دبیر علمی میز آینده پژوهی آموزش عالی در مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی است. او نظریه کنشگری مرزی را مطرح کرده که برای پیشبرد اصلاحات در ایران یک نظریه بنیادین به شمار می رود. فراستخواه در مطلب زیر به بررسی ابعاد مختلف تفکر دینی و الهیات مرحوم مهندس مهدی بازرگان میپردازد. در بخش «خداپرستی در اندیشه بازرگان»، فراستخواه معتقد است که بازرگان خداپرستی را انتخابی آزادانه و بشردوستانه میداند. در دیدگاه بازرگان، خداوند پدری مهربان برای همه انسانهاست و توحید، بنیان آزادی و منشأ کرامت انسانی است. بازرگان استبداد را نوعی شرک میداند و خدای راستین را مستقل از ذهن و تجارب بشری معرفی میکند. برخلاف فلاسفهای چون کانت و هگل که خدا را مفهومی ذهنی میدانستند، بازرگان خدا را حقیقتی بیرونی و مستقل در قله هستی میبیند که راهنمای بشر به سوی آیندهای بهتر است. در ادامه فراستخواه به تأکید بر «”خدا-مرکزی” در برابر “انسان-مرکزی”» در اندیشه بازرگان می پردازد. فراستخواه معتقد است که در سراسر آثار بازرگان، تفکر او به جای انسانمحوری، بر خدامحوری استوار است. او خودپرستی و انسانمحوری را بزرگترین آفت بشر میداند و معتقد است سعادت تنها با خداپرستی تأمین میشود. از نظر او، پیامبران با دعوت به خدا و آخرت، انقلابی معرفتی علیه خودبینی بشر ایجاد کردهاند که ابعاد آن هنوز به درستی درک نشده است. بازرگان معتقد است که بشر و بشریت مرکز و مقصد جهان نیستند و باید به اطاعت از خداوند روی آورند. در بخش «الهیات وحیانی و تعارض با لیبرالیسم» از نگاه بازرگان، فراستخواه ، بازرگان را یک لیبرال کامل نمیداند. از نظر او بازرگان با وجود اعتقاد به آزادی، با معرفتشناسی لیبرالی که معرفت به خدا را امری ذهنی و انسانی میداند، تفاوت اساسی دارد. از نظر او، خداوند یک حقیقت قطعی و مستقل است که از طریق وحی با انسان ارتباط برقرار کرده است. او قرآن را نه تنها کلام الهی، بلکه دارای نظمی معجزهآسا میداند که حقانیت آن در آینده اثبات خواهد شد. این باور او را به سنت الهیاتی راستکیشی جدید نزدیکتر میکند. فراستخواه در نهایت به «پیامدهای سیاسی و اجتماعی تفکر بازرگان»، می پردازد و معتقد است که این الهیات راست کیشانه، بازرگان را به یکی از پدران روشنفکری دینی تبدیل کرده است. او با همین طرز تفکر، در کنار جنبش ملیگرایی، به ترویج تفکر ملی-مذهبی پرداخت و با اسلام سیاسی روحانیت ائتلاف کرد.
****
با اطمینان میتوان گفت که بازرگان، خداپرستی را موقوف به تصمیم آزادانهی هرکس میداند و درکی بشردوستانه از آن دارد. خداوند پدر مهربان تمام آدمها است (بازرگان، ۱۳۴۶ – درس دینداری، درم. آ. ۹/۲۶۸). به نظر او توحید منشأ اهمیت آدمی و پایهی آزادی او است و استبداد، نوعی شرک است (فراستخواه، ۱۳۸۹). بازرگان حتی از خدایی ناراست نیز سخن میگوید که به قیاس سلاطین استبدادی در آسمان زیربار قانون طبیعت نمیرود و مداخلات غیرقانون دارد (بازرگان، ۱۳۲۶ – راه طی شده؛ درم . آ. ۱/۹۹ – ۱۰۰).
با وجود این، خدای متعال از نظر بازرگان نه مفهومی متعلق به گذشتهی ذهن بشری است (چنان که در هگل) نه موکول، به عقل عملی است (در کانت) و نه بر آمده از تجربهی شخصی آدمی (در شلایرماخر). بلکه خدا حقیقتی مستقل از ذهن بشر است و در قلهی هستی است و حتی به نظر بازرگان بیش از گذشته متعلق به آیندهی کل بشریت است، راهنماییهای مهمی کرده است و در اوج لطف و محبت، منتظر است انسان، آزادانه به پیام او رجوع کند و راهی برای بحرانهایش بیابد. خدا معنایی نیست که افرادی حسب اقتضا آن را جستوجو می کنند بلکه وجودی متعالی در بیرون است، این او است که آدمی را به خروج از خودبینی و انسانمسلکی و نزدیکبینی دنیوی فرا میخواند. هر چه بشر با پای خرد و دانش خود پیش می رود، خدا را بسیار جلوتر از خویش میبیند و دیر یا زود خواهد فهمید که باید از خودبینی رهایی پیدا کند و به سوی خدا برگردد و به حیات جاویدان اخروی خویش بیندیشد ( نک. راه طی شده؛ درم. آ. ۱/۱۵-۲۴۶).
بازرگان را از آغاز تا پایان آثار او میبینیم که گفتارش نه «انسان – مرکز» که «خدا – مرکز» است: «خطرناکترین آفت بشریت – خودپرستی میباشد و سعادت …. بدون خداپرستی تأمین نشده و نخواهد شد (بازرگان، ۱۳۳۱ – از خداپرستی تا خداپرستی؛ م. آ. ۸/۱۷۱)، «وقتی بگوییم انسان خدای انسان است و خودانگیختگی راه نجات و کمال [است] و خدا و هدف، خارج و مشخص نیست، نتیجه از دو حال خارج نخواهد شد: ۱. سردرگمی و ابهام و اختلاف؛ ۲. خودبینی و خودپرستی (بازرگان، ۱۳۵۵- انسان مسلکی یا انسان خواهی؛ م. آ. ۱۶/۲۳۸)، «بشر بینوای مستأصل برای برداشتن این گام [حرکت از انسانمسلکی به خداپرستی] احتیاج به اکتشاف جدید ندارد. راهنمایان طریقت از هزاران سال پیش دعوت خدا را به گوش عالمیان رساندهاند (بازرگان، ۱۳۳۱ – از خودپرستی تا خداپرستی؛ م.آ. ۸/۲۰۵)»، « وقتی پیغمبران را که دعوتکنندگان به سوی خدا و آخرت بوده اند از میان جامعه برداریم یا عملاً نقشی برای رسالتشان قاتل نباشیم، سرنوشت تمدن و بشریت به این جاها و بدتر از آنچه شاهدش هستیم خواهد کشید» (بازرگان، ۱۳۵۰- دین و تمدن؛ م. آ. ۸/۴۴۹).
بازرگان در سخنرانی پایانی خود به سال ۱۳۷۱ نیز که اکتشاف مهم خویش یعنی «خدا و آخرت تنها هدف انبیا» را به میان آورد، ذرهای از این خدا مرکزی فروگذار نکرد بلکه آن را با صدای بلندتری به زبان آورد. بدین ترتیب درست مثل آغاز و میانهی کارش بلکه بیش از آن، در پایان کار نیز او بشر را در معرض خودبینی و نزدیکنگری میداند و دعوت انبیا به خداپرستی و آخرتگرایی را، انقلاب معرفتی بزرگی علیه این خصلت بشری برای خروج او از صدف تنگ و تاریک خودبینی و خودخواهی در مقایسه با انقلاب کپرنیکی قلمداد میکند که هنوز به درستی فهمیده و پذیرفته نشده است. بر مبنای این انقلاب معرفتی، بشر و بشریت مرکز و مقصد جهان نیست و موجود ناچیز نادان، ولی مختار و آزادی است که اگر حقیقت هستی و مصلحت خودش را خواسته باشد، جا دارد هماهنگ با سایر موجودات و مخلوقات ریز و درشت، آفرینندهی جهان را تسبیح و تعظیم و اطاعت و خدمت کند. پیامبران آمدهاند که ما را از زندگی کردن موقّت و بیهودهی دنیا منصرف نموده و به زندگی ما در جهت زمان و حیات و حرکت بینهایت ارزش بدهند. با گفتن این که تنها برنامهی بعثت انبیا آخرت و خداست، ما میخواهیم جهانبینی و ایدئولوژیهای عرضه شده از طرف مکاتب غرب و شرق را که با دید کوتاه بشری و هدف مشترک دنیاخواهی یا دنیاپرستی تدوین شده است، نفی کنیم و ناقص بدانیم (بازرگان ۱۳۷۱- آخرت و دنیا هدف بعثت انبیا؛ در بازرگان، ۱۳۷۴).
بازرگان تعارضات معرفتیاش را شخصاً حل کرد اما حل این معما در امر سیاسی آسان نیست. دعوی لیبرالیسم فقط این نیست که انسان به لحاظ سیاسی و اجتماعی و فرهنگی آزاد باشد تا خدا را بپذیرد یا نه و بپرستد یا نه. بلکه در لیبرالیسم یک فحوای معرفتی مهمتر نیز هست و آن این است که معرفت آدمی نسبت به خدا، باز و لااقتضا و انسانی است. این افراد بشر هستند که از خدا بحث میکنند یا نمیکنند. گروهی به او قائل و او را تجربه میکنند و گروهی نه. باب نقد و نظر انسانی به روی خدا باز است. از سوی دیگر ما آدمیان، هرگاه از خدایی (چه برای اثبات و چه برای انکار) سخن میگوییم، تصوری که از خدا داریم هیچ وقت بیرون از ذهن و تجارب بشری و گفتمانهای ما نیست. هر سخنی از خدا، در هر حال سخنی است از انسان دربارهی خدا. تجربهای بشری است از خدا. مقدس و مطلق نیست و منطقی نیست که فکر و تجربهی کسانی، حقوق و آزادی افراد دیگر را برای زیستن محدود کند.
بازرگان به این معنا، لیبرال نیست. این مهندس مؤمن اصولاً با فلسفه میانهای ندارد، اعم از قدیم و جدیدش. خود نیز در افق معرفتشناسی ماقبل کانتی به سر میبرد. بر خلاف کانت، خدا برای او حقیقتی قطعی و مستقل از ذهن انسانی است و نه یک اصل موضوع بشری برای توضیح حیات اخلاقی. بازرگان اعتقادی راسخ به الهیات وحیانی دارد. خدایی که با وحی انبیا به ما پیام فرستاده است. قرآن به اعتقاد او نه تنها همان اعتقاد رسمی و سنتی اسلامی است و در لفظ و معنا کلام الهی است بلکه آخرین خطی است که بشر با طی راه پرپیچ و خم و آزمون و خطاهای خرد و دانش خویش به حقانیت آن خواهد رسید.
بلکه حتی اعتقاد بازرگان در باب قرآن، یک مقدار نیز تغلیظ شده است و سختتر از اعتقاد سنتی است. زیرا وی در ترکیب کلمات و طول آیات، هندسهی اعجاز گونهای میبیند و این را برای آن میداند که اتمام حجت خدا به بشر برای همیشه نهایی شود. «تعداد کلمات وحی شده بر پیغمبر در هر سال، در تمام دوران رسالت مقدار ثابتی در حدود ۳۶۳۰ کلمه بوده است … یک گوینده و دستی مافوق از شخص او و محیط او وجود داشته است … بسیار مشکل است توجیهی غیر از تنزیل برای آن تصور کرد[۱] (بازرگان، ۱۳۴۴ – سیر تحول قرآن؛ درم. آ. ۱۲/۱۶۷-۱۶۸).
بر خلاف هگل، در الهیات بازرگان اعتقاد به خدا متعلق به مرحلهی ماقبل بلوغ عقلی بشر نیست بلکه دعوت به خدا توسط انبیاء، انقلاب بزرگ معرفتی است که هنوز ابعاد آن را به درستی نفهمیدهایم و در آینده به عمق و عظمتش خواهیم رسید. متفاوت با شلایرماخر، جهت اصلی الوهیت در فکر بازرگان، از خدا به انسان است. الهیات با وحی خدایی متعال آغاز میشود نه این که از تجربهی شخصی این و آن برخیزد. از میان انواع الهیاتهایی که در دنیای مسیحیت و در برابر الهیات لیبرال به وجود آمد، صورتبندیهای انتزاعی فلسفی و عرفانی متعلق به الهیات نوتامسی و حتی تقریرات وجودی الهیات در کسانی مانند بولتمان، چندان با مذاق علمی و تجربی بازرگان سازگار نیست. مطمئناً الهیات بازرگان بیشتر با الهیات راستکیشی جدید (نوارتدکسی) در امثال بارت و الهیات تاریخ مقدس پاننبرگ قرابت دارد.
راست کیشی الهیاتی بازرگان، این متجدد ملی لیبرال را در موقعیتی قرار داد و به جهتی سوق داد که از بانیان و پدران پرنفوذ روشنفکری دینی شد. نظر او مبنی بر تردمودینامیک خداپرستی که مبتنی بر رئالیسم پیشاکانتی بود، او را برانگیخت تا از میانجیهای مؤثری باشد که مروج چرخش فکر سیاسی ملی و عرفی ایران معاصر به فکر سیاسی مذهبی باشند. فکر ملی سکولار در ایران قبل از بازرگان و معاصر با بازرگان وجود داشت و نماد برجسته اش مصدق بود. بازرگان و دوستانش در کنار این فکر ملی، به تبلیغ و اشاعهی فکر ملی – مذهبی پرداختند. با همین طرز تفکر بود که بازرگان با اسلام سیاسی معطوف به قدرت در روحانیت شیعه ائتلاف کرد و یاریهای مؤثری به تشکیل جمهوری اسلامی که خود صادقانه آن را کاملاً دموکراتیک میخواست، به عمل آورد.
اما آن اضداد و ابهاماتی که در فکر و عمل سیاسی این مسلمان لیبرال به طرز شگفتانگیزی جمع شده بود و از نظر خود او حل شده بود، در بیرون و در آزمون اجتماعی جامعهی ایران، به این آسانی برگزار و حل نشد. ابهامات و تعارض های پنهان سر برآوردند و تجربهی پرهزینهی دشواری بر جای گذاشتند که بازرگان خود از قربانیانش بود. در عین حال، این همه سوانح افکار و ایام، هرگز نتوانست ذرهای از الهیات راستکیش بازرگان را حتی در سخنرانی آخرش، محل پرسش قرار بدهد.
[۱]. برای نقدی دربارهی قول مبالغهآمیز بازرگان دربارهی قرآن نک. فراستخواه، ۱۳۹۶ (فصل دوم بخش پنجم و نیز پیوست پنجم).
۲۱۶۲۱۶
بدون نظر! اولین نفر باشید