رضا داوری اردکانی از روز سیاه ایران می گوید/ جهان اکنون حیثیت انسان را هیچ و پوچ میانگارد / باد بیخردی پس از کودتا؛ آغازی بر سرکوب نهضت های ملی
گروه اندیشه: به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از ایبنا دکتر رضا داوری اردکانی به مناسبت فرا رسیدن سالروز کودتای ننگین ۲۸ مرداد، یادداشت کوتاهی در صفحه شخصی اش نوشته است. او کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را ...
گروه اندیشه: به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از ایبنا دکتر رضا داوری اردکانی به مناسبت فرا رسیدن سالروز کودتای ننگین ۲۸ مرداد، یادداشت کوتاهی در صفحه شخصی اش نوشته است. او کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را «روز سیاهی» در تاریخ معاصر ایران میداند. او معتقد است که این کودتای ننگین، تنها منجر به سرنگونی دولت مصدق نشد، بلکه آغازگر سرکوب نهضتهای ملی و استقلالطلبانه در سراسر جهان توسط قدرتهای بزرگ بود.او نوشته است که همزمان با این کودتا، “باد بیخردی” وزیدن گرفت و جامعه دچار نادانی، توهم و سودا شد. داوری اردکانی این وضعیت را «روزگار بیخردی» مینامد که در آن امید و اراده برای حل مشکلات از بین رفته است و مردم به جای تلاش برای رفع مشکلات، تنها ناله میکنند. او با وجود این وضعیت، معتقد است که حکومتها نباید قصور و ناتوانی خود را به گردن شرایط روزگار بیندازند، زیرا آنها نیز با درک درست از اوضاع میتوانند در تعیین سرنوشت مؤثر باشند. این یادداشت کوتاه در زیر از نظرتان می گذرد:
****
بیست و هشت مرداد روز سیاهی در تاریخ معاصر ایران و آغاز صورت تازهای از قهر و غلبه قدرتهای جهانی بر کشورهای توسعه نیافته و در راه توسعه است. هفتاد و دو سال پیش در چنین روزی امریکا و انگلیس با یک چشمبندی امنیتی سیاسی، دولت ملی دکتر مصدق را ساقط کردند. کودتای ۲۸ مرداد آغاز درهم کوبیدن همه نهضتهای ملی و استقلالطلب در جهان بود.
از بدحادثه همزمان با این اعمال قهر و خشونت، باد بیخردی نیز وزیدن گرفت تا اگر اندک خردی در جایی وجود داشت با خود ببرد. در پی این دو حادثه روزگاری فرا رسید که اساس همبستگی مردمان در آن سست است و عزم و اراده و امید به فردا چندان جایی ندارد.
این روزگار را میتوان روزگار بیخردی دانست. در این روزگار، نادانی و ناتوانی و توهم و سودا و تعصب، جای دانایی و امید و عزم و همت و دوستی را میگیرد و زندگی دشوار و دشوارتر میشود. مردمان آزرده از مشکلات ناله می کنند اما راه رفع آن ها را کسی نمی داند و برای آن اهتمامی هم صورت نمی گیرد. اقتضای روزگار عسرت هم جز این نیست ولی این امر نباید توجیهی برای ناتوانی و قصور و اشتباه اشخاص و مخصوصاً حکومتها شود.
روزگار حدود اختیار و قدرت اشخاص و سازمان ها و حکومت ها را معین میکند اما آن ها کمتر به این وضع آگاهی دارند و میپندارند که هر کاری بخواهند میتوانند بکنند و این آشوب روزگار را بیشتر میکند. با روزگار جنگ نمیتوان کرد. گذشت از آن هم که همیشه میسر نیست، از راه خودآگاهی میگذرد و خودآگاهی نیز چندان با طبع و مزاج اهل روزگار سازگاری ندارد. جهان اکنون دربند روزگاریست که حیثیت انسان را هیچ و پوچ میانگارد ولی چه کنیم که از عهده غدر و مکر آن برنمیآییم.
چه جای من که بلغزد سپهر شعبده باز
از این حیل که در انبانه بهانه توست.
رضا داوری اردکانی
۲۷ مرداد ۱۴۰۴
۲۱۶۲۱۶
بدون نظر! اولین نفر باشید